جوکهای باحال
يك گوسفند باپدر ومادرش دعواش ميشه ميره سر خيبابون ميگه دربست كشتارگاه
یه رشتیه میره دست شویی زلزله میاد همون جا میمیره
وقتی میخواستن تشییع جنازه اش کنند میگن: این گل پرپر از دیار رشته
رفته بشاشه دیگه برنگشته
اندر حکايت اختلاس بزرگ:
شهرام جزايري: «منو از اينجا بيارين بيرووووون... اينا دارن منو مسخره ميکنن... به من ميگن آفتابه دزد!!!»
يکي از نمونه هاي بارز تهاجم فرهنگي اينه که:سالهاست در توليد گوجه فرنگي خود کفا شديم اما هنوز اسمش به گوجه ملي تغيير نيافته!
پس از مرگ از شخصي پرسيدند :
جواني خود را چگونه گذراندي ؟
ندايي از عرش برآمد که :
بدبخت ايرانيه ،
ولش کنين ،
برين سراغ سوال بعدي....
منطقِ پدرو مادر از تحصیل در دانشگاه: "این همه درس خوندی، درِ یه نایلون رو نمیتونی باز کنی!
عمو زنجیر باف جان
ضمن عرض سلام و خسته نباشید
جهت زحمات بی دریغ شما بزرگوار
یک گِلگی داشتم از حضورتون ...
شما که زنجیر ما رو بافتی..؟
... پَه چرا پشت کوه انداختی..؟
مشکلتون دقیقاً چی بود؟
مرض داشتید این همه زنجیر بافته شده رو پشت کوه انداختید؟
میگن پسرا همه مثله همن......کسی مجبورتون نکرده بود همه رو امتحان کنین
برای خواندن ادامه به ادامه مطلب بروید....